درد که می آید...شب نشینی با ماه آغاز می شود...او که باشد، تمام شب باید روحت را آرام کنی که امشب نیز می گذرد و بالاخره شبی می آید که او باشد و تو نباشی...هر شب باید نشانش بدهی اسکلت نحیف قلبت را و دست های چروکیده چشمانت را که شبی دیگر...شاید آرام گیرند، در پهنه واژگان کوچ کننده...من به کوچ اندیشیده ام...نوری می آید...دری باز می شود...


احمدعلی رسولی