گل چه دانست که من عاشق شبنم بودم

با خزان شهره ی آفاق، دمادم بودم


مست در کوچه ِ تنهایی شب های بلند

از سر جام شرابم که کمی کم بودم


طرح رنگی، گل رز، شاپرکی، آب روان

 ای دریغا که در این باطن خود، غم بودم


خواستم بال زنم تا تن این تنگ غروب 

بر لب پنجره ام، حیف که آدم بودم


هر چه رفتم نرسیدم به در خانه دوست

شایدم در طلبش خسته و درهم بودم


آسمان دور و تنم زخمی و زاریست ولی 

شکر ایزد که زمین خوردهِ ماهم بودم


آخر قصه ی من، عشق خودت می دانی

[که به انجیل قسم در پی مریم بودم] *


احمدعلی رسولی 


* این مصرع از شعر زیبای دوست خوبم ابوالفضل کریمی