رها می شود

رها می شود

حزین چشمهایم

با صدای قدم هایت

ای تبلور آزادی


خروش آفتاب

از پس ابرهای تیره

معجزه ی دو گوی سیاه بود

نه خورشید


آب چه میدانست

که تشنگی لبهایم

از فراق دو رود سرخ است




آی... آی


وجد آورنده احساس


موهایت

باد را تکان میداد


 احمدعلی رسولی