کانون ادبی دانشگاه شهیدباهنرکرمان:

گرچه این آسمانِ من تنهاس، تو ولی آبیِ کبودم باش

من سقوطی نکرده در خویشم، تو بیا ناجی فرودم باش


مثل پروانه در دل آتش، سوی آغوش تو عطش دارم

تو ولی ساز هایِ غمگین باش، آخرین لحظه یِ سرودم باش


ای تماشاترینِ رهگذران، تک و تنها کنار من بنشین

از زمین و زمان که خسته شدم، قفل این سردر ورودم باش


گور بابای بی وفایی ها، گور بابای برگ آخرِ شعر... 

سوخت سیگار دلخوشی هایم،چرخش حلقه های دودم باش


باد بودم که خالی و خالی، سوی ابری که اشک میریزد

هر چه بودم رها رها تنها، چون نفس عمق تار و پودم باش 


برف بارید و برف می بارید، آنطرف بود آتش و آتش

مرده ام زیر خرمنی رگبار، دعوت جشن یادبودم باش


احمد_علی_رسولی