من علاقم مدام کم میشد، به سیاست به عاشقی به زمان

عید نوروز هم که آمده و رفت، هیچ حسی نداره ام به جهان


در کویری که حبس می گیرم؟ خبری از بهار و بلبل نیست

لعنت سگ به خشکیِ ساعت، باید امشب ببارد این باران


واژه ی انتظار شیرین نیست!صد برابر زمان شود کشدار 

مرگ رفته ست گل بچیند یا، او می آید به سوی من الآن؟ 


با زمستان رفیق می مانم، او مرا خوب درک خواهد کرد

برگ افتاده روی بارانی، شعر اخوان برای من تو بخوان


هیچ حرفی برای گفتن نیست، می روم تا سکوت بنوازد 

رد پای همیشه تنهایم، من که رفتم تو لااقل که بمان. 


ای پرنده ببر تو فریادم به حوالی آسمان سیاه

غرق در آسمان بودی که، دو سه شلیک ناگهان پایان 


احمدعلی رسولی