حرارت

درلابلای سایه ها

حرارت چشمانش 

بی قرار می کند

آب می کند

آب می کند

چشم هایم را


به راستی دعای بارانی 

قدیس من 

آه، بنواز طنین صدایت را

که لحظه نیایش است


رقص می کنم 

رقص می کنم

در میان آتش

با لذتی شگرف


ابراهیم گشته ام، گویا 

 یا هیزمی

که نمی دانستم 


زلال نگاهت را

در شبی خزان

با گیلاس های شکسته

سر میکشیدم

تا که نعره کشم

تا که نعره کشم

حرف های قلبم را


قدیس من

جهنم چشم هایت

بهشت من بود


احمدعلی رسولی 
۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

گیرا

خسته از تن دوباره می شینم، آه شب هم چقدر زیبا بود

یاد دارم چو موج می رقصید، چشم هایش شبیه دریا بود


واقعیت همیشه بی معنی، واقعیت خدا کند لعنت

خواب، مستی، کشیدن سیگار، زندگی ام بسان رویا بود


هر چه با سقف درد و دل کردم! هرچه بالشت را تکان دادم

عقربه تندتر نمی چرخید، رختخوابم همیشه تنها بود


کوه ها همچو نیزه می مانند، مرگ خورشید را کمی بنگر

موقع آخرین نفس هایش، رنگ سرخش عمیق و گیرا بود 


هرچه رفتم ببینمش افسوس، بخت من روز بود و بی شک روز

آه لعنت هزار تف، لعنت،ماه من در کمین شب ها بود

لحظه خواب میرسد انگار، پلک هایم دوباره می بندم

با خودم فکر می کنم اینبار، بدترین واژه صبح فردا بود


احمدعلی رسولی 

۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

بغل


امواج گرفته در بغل شیدا شد

یک لحظه ی بعد باز هم تنها شد

 یک عمرِ که فکر می کند این ساحل

باید که چگونه غرق آن دریا شد


ahmad ali

۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

سوخت

او رفته و او رفته و رویایی سوخت

امروز سیاه گشته و فردایی سوخت 

دیگر اثر از طنین موجی هم نیست

در غیبت او شبانه دریایی سوخت


احمدعلی رسولی 

۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

نمی کشم

دیگر نگو نگو به قسم ها نمی کشم

ساحل بدون موج تو دریا، نمی کشم


باید که حال و روز خودم را عوض کنم 

سیگار دستم است و به مولا نمی کشم


از بچگی ارادتی که به پروانه داشتم

این دردِ کهنه ایست که حالا نمی کشم


مرگی به رقص آمده در پنجه خزان 

این عمر مانده را، رُخ فردا نمی کشم


ای ثانیه برو برو به جهنم که می روی

ناز تو گَند بی سر و پا را نمی کشم


احمدعلی رسولی 

۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

آمال

      گر غصه و اضطراب، احوال من است

      آسایش و افتخار، آمال من است

      هر جا که بهشت هست تقدیم شما

      هر جا که جهنمی شده مال من است


احمدعلی رسولی 

۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۱۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

طلوع

دست های رها شده، 

دوباره آآآآآه

دست های رها شده

 از آسمان آبی

 یا شبی بی انتها 

 نمی داند

 ولی چه بی تابانه می سوزد

 از این تقدیر... 


در این زبانه ی آتش

تا کجا باید غروب کند

بلکه طلوعی را دریابد


سرگردان 

با هزاران شمع

در جستجوی پیامبری

که دست هایش را

پروانه کند


احمدعلی رسولی 

۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

لال

سکوت را

ترجمه ای باید

که سرشار از راز

که جاودانه ترین

زبان جهان است


در تلاطم ساعت ها 

مشغولِ هستی، 

اگرچه نیستی می ماند

اگرچه شب می ماند

و روز، رفیق نیمه راه می شود


لال 

در میان واژه های رقصنده 

ترانه هایی را

به دست باد می سپارد


احمدعلی رسولی 

۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

مطیع

گر درد کشی، اسیر دشنام شوی


صد بِه که مطیع حزب ایام شوی


چون موج بلند غرق کن ساحل را 


قبل از آنکه دوباره آرام شوی


احمدعلی رسولی 

۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

انجیلی

مریمِ قصه های انجیلی، من تو را تویِ شعرها دیدم

شک ندارم مقدسی اما، با تو معنای عشق فهمیدم


در مسیر بلند گیسویت، جاده هایی که پیچ در پیچ اند

تاب می خوردم و نفهمیدم، گیج می خوردم و نپرسیدم


گیج می خوردم و نپرسیدم، من که غرق شبانه ای زیبا

ای خدایا نبود پایانی، در حوالی راه رقصیدم


بستری از بهار نارنجی، ملحفه از گلاب می خواهم

مست کردی مرا تو لاکردار ، از خزانیِ باد لرزیدم 


دور گشتی و دور می گشتی،بُهت تنها زبان چشمم بود

دل به هر ساعتی که آویزان، با تن عقربه که چرخیدم


همدمم بود جلد قرانی، غرق در قصه های انجیلی

من مسلمان زنده ای در باد، یک مسیحی مرده گردیدم


احمدعلی رسولی 

۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی