۱۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

رقصانه

آن عطر شراب را گرفتم از خُم


رقصانه شدم با دف تو، دُم دُم دُم


ناگاه نگاه رفتنت را دیدم


قلبم به صدا آمده گُم گُم گُم گُم


احمدعلی رسولی 

۳۰ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

بی نهایت

هم نوا می شوند

زنجیرهای ساعت

در امتداد دست زمان

که به وسعت اعداد، 

سودای رهایی را

به گور می برد. 


آری... 

بی نهایت مفهوم تلخیست

که پاداش روزمرگی را

وعده می دهد


من به خودکشی بهشتیان

در روزهای شاد ایمان دارم


احمدعلی رسولی 

۲۵ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

گل واژه2

می خرامد رویا.... در غبار سایه های سیاه... در  کنار تپه های همیشه جدا... در میان رقص پیچک تنها...

می روم آرام... سوی آغوش بادهای خزان... سوی دست های خشک بهار... سوی آخرین بخار حمام

مست در بوی شامپو ها... عشق بازی کنار صابون ها... عشوه ی مو به دور انگشتم... رقص داغی به سبک تانگوها....

  دیگر آفتاب بر تنم سرد است... برف قرمز برای من بی جان... رنگ آبی علامت خطری... بوسه هایم تهیِ از ایمان... 

 در نگاه پشت پنجره ام... رنگ برگ ها نهایتا زردند...طعم سیگار من کمی شیرین... با درختان بید می لرزند... 

در وجودم هجوم کاغذها.... مغز من جوهری که پس داده ... عاقبت دست سرد نمناکم ... به سکوت مداد دست داده... 

قاصدک ها که پنبه در گوشند...خار و خاساکِ باغ، می سوزند... کاج ها هم که خسته از دیوار، و کلاغان به سوی آغوشند ... 

تلخ چایی کنار حتی قند... سخت بودن کنار صدها تن... نفسی می کشی ولی اما...این هوا خوردنت به قیمت چند... 

توی تبعید دوزخی ماندم...عمق دل واژه ها ولی سردند... تو نگاهم نکن غریبه ی من... که دو چشمم علائم مرگند


احمدعلی رسولی 

۲۵ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

زاهدان

دست می اندازد

نگاه هرزه خورشید

بر بازوان دخترکان آسمان

که بر چهره خویش

در آینه گناه می نگرند...

بر پاهای تاول زده 

دامن های کوتاه پوشانده اند

و زخم عشق را

بر دفتر هوس

نقش بسته اند

آنگونه که زاهدان

بر بستر خویش 

پینه های گذشته را

به حراج گذاشته اند...


احمدعلی رسولی 

۲۳ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

آدم برفی


این ظلمت شب حزب سپیدار شده


از نهضت ابر، شیشه ها تار شده


شاید که به خواب رفته جنگل اما


آدم برفی دوباره بیدار شده


احمدعلی رسولی 

۲۳ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

پیایان نگرفت

هر قدر نگاه کرده ام جان نگرفت 

این منظره یِ گرفته طوفان نگرفت


در شهر که با پیاده رو ها تنها

افسوس که با ستاره باران نگرفت


شاید که دلم درون خرداد گرفت

اما هرگز کنار آبان نگرفت


بر پشت لب پنجره در لحظه ی سرخ

نامرد به جز دوبار گلدان نگرفت


دنیا که تمام عشوه نازی می کرد

در عمق دلم امید جریان نگرفت


از دور صدای قلب من می آمد

آرام ولی دوباره پایان نگرفت


احمدعلی رسولی 

۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

پایان

هر قدر نگاه کرده ام جان نگرفت 


این منظره یِ گرفته طوفان نگرفت


از دور صدای قلب من می آمد


آرام ولی دوباره پایان نگرفت


احمدعلی رسولی 

۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

مژده ای ده

آن هنگام که شکوفه را

در بستر خاکستر

جاودانه کنی

به خدایت

پیغام آشنای سجده ای دیگر را

فرستاده ای...

نیایش کن

دانه های روییده از

خاک‌ مرده را

و مژده ای ده

مترسکان ایستاده بر

کشتزارهای گناه را


احمدعلی رسولی 

۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

شرابی کهنه

بی تاب شدم در پی خوابی کهنه


موسیقی من صدای تابی کهنه


با رقص میان قرص ها می چرخم


مانند سه پیک، از شرابی کهنه


احمدعلی رسولی 

۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

دلهره تاریکی

در میان روزهای مه آلود

و شب های طلایی

گاه با خورشید

گاه با ماه

نفس های باد را

به سینه خاک می فرستم...

نگاه می کنم

آن جا که خط آبی آسمان 

در دریای سرخ غروب

 غرق می شود

و صدای اذان

دلهره ی تاریکی را

فریاد می کشد...


احمدعلی رسولی 

۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی