باریده درون برکه صدها دریا
رقصیده برای کوسه، تنها دریا
آواز صدف کنار تصویر غروب
پایان شده ی تمام غم ها دریا
احمدعلی رسولی
باریده درون برکه صدها دریا
رقصیده برای کوسه، تنها دریا
آواز صدف کنار تصویر غروب
پایان شده ی تمام غم ها دریا
احمدعلی رسولی
فندکی محزون
در دست های اربابش
برای خلق ابرهای سیاه
در آسمان تنهایی
احمدعلی رسولی
کشید طرح رهایی، مداد تنهایی
دوباره شکل قفس، امتداد تنهایی
و پاک کرد درش را به سوی آزادی
پرنده پر زد از آن ، بامداد تنهایی
احمدعلی رسولی
خورشید، ستاره شده در چشم قاب ها
پروانه پر زده از پلکِ خواب ها
پیچیده بوی عطر بهشت برگرفته از
گل های سرخ روییده در زیر آب ها
احمدعلی رسولی
دلش گرفته شده در کنار ماهی ها
و عکسِ پاکتِ کِنت، خسته از تباهی ها
که رقص با ساعت، در میان بی خوابی
سقوط هر شب ماه در دل سیاهی ها
احمدعلی رسولی
دوستان این شعرایی که گذشتم هر چی به سمت پایین میرید جدیدتره... البته استثنایی هم هست 😊
چیزی که مکمل خوش ِ آواز است
در تار و سه تارِ پنجه ی شهناز است
باران زده و دلم قدم می خواهد
یک گوشه یِ دِنج، کوچه ی فرناز است
احمدعلی رسولی
او خم شد و دوباره به دنیا سلام کرد
دیوانه بود وقت خودش را حرام کرد
سیگار ته کشیده و پروانه مرده است
با یک گلوله کار خودش را تمام کرد
احمدعلی رسولی