۱۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

قعر چشمان

می شود پاییز... ناگهان رویای سبز اطلسی هایم... در شب تاریک بی مهتاب دنیایم... ولی بوی سفید عطرهایی را  پس گنداب مشکین نگاهم خوب می یابم. 


می خروشند ابرها یا شایدم ناله... نمی دانم... ولی زیبا میزیزند روی خاک های  مرده ی احساس...عزیزم.. لمس دستان تو رو را  بی حد و بی اندازه می خواهم همین الان... نگاهم کن ولی آرام... تا توانم اندکی آسان... درسته اندکی آسان، تلخی بادام های وحشی ات را عشق ها ورزم... و آنگاه خواب شیرین را به رگباری بگیرم من... و آن هنگام ها تا یک طلوع فجر، عکس آن سیگار مشکی را به سقف خشک دیوارم بچسبانم


کماکان آسمان پر ستاره ت، در هوای آسمان برفی من  خیس می رقصند...و تنها کاج های مانده در میدان،تماشاچی این کنسرت محزون اند... 


کلاغ باغ مطروکم خودش را کشت... مبادا جغد های من، خراب آباد زیبایی بیابندُ، وَ بگریزند سوی آن... 


منم یک ماهی قرمز که در قعر دو چشمان سیاهت حبس می گیرم... و آخر من درون ساحل آبی کنار تپه ای شنزار می میرم

۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۰:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

دیار دوست

ردیده آسمان شبم بی قرارِ دوست

ای دل بخوان تو فاتحه ای بر مزار دوست


آبیِ آسمانِ مرا، رنگ خون گرفت

لعنت به هرچه تیر که آید شکار دوست


مشکینْ، دو گوی تو خورشیدِ آرزوست

بنیادِ نازِ نگاهت، ماندگار دوست


حوری و جام شراب و عسل چه سود

عشق است عمق جهنم در جوار دوست


یادش بخیر وقت قدم با سه عقربه 

ثابت شدیم عاقبت از انتظار دوست


شادی روزهای سیاهم دروغی اند

گلبرگ های خزان زده در من، نثار دوست


هر چند که دل جدا شده از شکوفه ها

پاییز سهم قشنگیست از بهار دوست

 

شاید که زردم و بغض است چشم من

این تحفه دُرّ گرانی ست از دیار دوست


احمدعلی رسولی 


۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

گلایل

خوش باورم که بعد گلایل، شقایق است


تنها کلید قصه به دستانِ قایق است


دوربین به روی نیلوفر آبی گذاشتم


یک خنده از دلت که the end دقایق است


احمدعلی رسولی 

۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

برف های سپید

پاک کردم تمام یادش را


ناگهان چشم های من خون شد


برف های سپید اطرافم


چه قشنگ و ناز، گلگون شد


احمدعلی رسولی 
۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

شب بود

شب بود و در میانه ی شب ها دلم گرفت


پرواز نه... تمام حجم تنم را عدم گرفت


رگبارهای واژه چنان ریخت بر سرم


گفتم قصیده است و ولیکن قلم گرفت


احمدعلی رسولی 

۱۸ آبان ۹۴ ، ۰۷:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

گلگون

پاک کردم تمام یادش را


ناگهان چشم های من خون شد


برف های سپید اطرافم


چه قشنگ و ناز، گلگون شد


ahmad ali

۱۶ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

گوشه چکاوک

کنار شور حَزینم، دو تار من بودی


درون گوشه چکاوک، سه تار من بودی


اگرچه رنگ قشنگی به روزگارم نیست


ولی مهمه که سلطان تار من بودی


احمدعلی رسولی 

۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۲:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

سایه های باد

آرامشی گرفت با جام های یاد


رقصید با غمش در گریه های شاد


طرح پرنده ای، بر سقف خود کشید


پرواز روشنی در سایه های باد


احمدعلی رسولی 

۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۲:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

آسمان خالی

طلوع صبح غم انگیز، خسته از بالی


نبود شور و امیدی وَ اندکی حالی


که خسته از نرسیدن به عمق پروازی


کبوترانِ زمین خورده، آسمان خالی


احمدعلی رسولی 

۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۲:۴۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

برف های داغ

یک دسته ی تبر، در خواب های باغ


آن کاج خسته از، فریادهای زاغ


در آسمان او، آتش گرفته است


یک جای پای کفش، در برف های داغ


احمدعلی رسولی 

۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی