۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

آرام است

آشوب درون پنجره آرام است

طوفان که به شکل مسخره آرام است


خورشید اگرچه داغ دارد اما

در رقص کنار کرکره آرام است 


هر قدر که شعله در خودش بی تاب است

درگاهِ به سوی مقبره آرام است


دیروز صدای عقربه فریادی

امروز نگاه منظره آرام است 


شاید که سخن به سوی تندی باشد 

اما تن و جان حنجره آرام است


با اسم تو جام ها پر از مِی کردم

از پنجه که تا به خرخره آرام است


روزی که هوای چشم من باران بود 

حالا چه شده که یکسره آرام است


احمدعلی رسولی 


۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

هدر می گردد

مغرور شده زمان هدر می گردد

بیهوده نگاه او قَدَر می گردد


هر قدر ستم کند دگر باکی نیست

دیوار به سوی خاک بر می گردد


احمدعلی رسولی 

۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

مرغان مهاجر

نگاه گره خورده 

به سقف اتاقم را

لطافتی سرخ

می بخشم


باصدای باران

به بند می کشم

‌‌شهوت خاک خورده ام را

در واپسین دقایق ساعت

تا صدای مرغان مهاجر را

در ساحل خیالیم

باز آفرینم


احمدعلی رسولی 

۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی