۸ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

کم کم

چیزی که به غیر تو نمی ماند غم

شوخی بزرگیست، وجود همدم

با عقربه های زندگی می چرخم  

تا بگذرد این زمانه کم کم، کم کم

احمدعلی رسولی 

۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

بال رهایی

اسارت شب

درون چشمانت

بال رهایی من

در طلوع فجر نگاهت بود

احمدعلی رسولی 

۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

آرام آرام

با جام شراب های مستی، آرام

پروانه شدم به لطف دستی آرام

چون قاصدکی اوج گرفتم در باد 

آرام آرام سوی دشتی آرام

احمدعلی رسولی 

۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

روبان

شب کوچ کرده و بر من، سوار شد

روح نحیف وجودم قطار شد 


آوار سوت به چه میلی سکوت کرد 

آن دود تلخ به وجودم هبوط کرد 


یک عالمه قفس چو نفس جان گرفته اند

آوازهای  آتش سوزان، گرفته اند




ای زخم خورده به دنیای زوریت

ماهی که مرده در بر تنگ بلوریت


واژه به واژه در پی یک جمله خسته ای

هر راه رفته را تو به رگبار بسته ای


دیگر گلایه بر دم ساحل نمی بری

همراه خویش زهر هلاهل نمی بری


آخر چرا تو از سر و رویم پریده ای

ای خواب رفته، روح خرابم دریده ای


انجا که عقربه  گم شد میان دود

دیوار و سقف، دور سرم را گرفته بود








هر خاطره که شود لحظه ای عزیز

ای اشک خسته بر تن من بوسه ها بریز


دستی ببر توتا ته موهای بسته ات

جانی بده دوباره به عشّاق خسته ات


افکار زشت باتوعزیزم گناه نیست

 عمری که با تو سر بکنم اشتباه نیست 


آنقدر گشته ایم و ولیکن کدام بود؟ 

این آینه برای حلالش حرام بود


خونی بزن به روی لبت تا خبر کنی

زنبور های دور مرا، دربدر کنی


تابی بزن،تو با پَر دامان آبی ات

رقصی کند به شادیِ روبان آبیت


چایی بریزی و فنجان خبر کنی

با قندهای بغض گلویم تبر کنی




سیگار کم شده و خاکسترش زیاد

خود را سپرده به دستان سرد باد


آری تو بره بره به اَشکال گرگ کن

آن عکس های کودکیت را بزرگ کن


چون برف سادگیش انتخاب شد

خورشید آمد و جسمش خراب شد


اینجا برای جان تو دیگر پناه نیست 

ای غصه بی تو حال دلم روبراه نیست


با ناله ی خروس که گمانم سحر رسید

خواب فرار کرده که ناگه به سر رسید... 

احمدعلی رسولی 

۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

کتیبه

رقص باد را

در زیر ستون آتش

به نظاره نشسته است

با صدای مرغابی ها

در طنینی از ناقوس



و دود 

کرکره زیبایی ست

بر دریچه چشمانش


با دست های به زنجیر

سوره ی تنهایی را

بر آخرین ستون، 

در کلیسای سوخته

با مرغابی های مرده

به یادگار می نویسد


تا بماند

در فسانه ها

کتیبه ی آخرین

پیامبر شکست خورده


احمدعلی رسولی 

۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۲:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

روبان آبی

شب کوچ کرده و بر من، سوار شد

روح نحیف وجودم قطار شد 


آوار سوت به چه میلی سکوت کرد 

آن دود تلخ به وجودم هبوط کرد 


یک عالمه قفس چو نفس پر گرفته اند

آواز آتش سوزان، سر گرفته اند




ای زخم خورده به دنیای زوریت

ماهی که مرده در بر تنگ بلوریت


واژه به واژه در پی یک جمله خسته ای

هر راه مانده را تو به رگباره بسته ای


دیگر گلایه بر دم ساحل نمی بری

همراه خویش زهر هلاهل نمی بری


آخر چرا تو از سر و رویم پریده ای

ای خواب رفته، روح خرابم جریده ای


شاید که عقربه ها ساکت نشسته اند

دیوار و سقف، دور سرم دیوانه گشته اند





من از زمین و آسمان که در به درم

محصول شهوت شبانهِ پدرم


هر خاطره که بیاید بغلش می کنم عزیز

با اشک ریخته بر تن من بوسه ها بریز


دستی ببر به ته موهای بسته ات

جانی بده تو به عشّاق خسته ات


افکار زشت و برهنه گناه نیست

چون سکس می کنمش اشتباه نیست


آنقدر گشتم و گشتم کدام بود؟ 

آیه برای حلالش حرام بود


خونی بزن به لبت تا خبر کنی

زنبور های تنم، دربدر کنی


تابی بزن،تو با پَر دامان آبیت

رقصی کند به شعف روبان آبیت


چایی بریزی و فنجان خبر کنی

با قند، بغض گلویم تبر کنی




سیگار کم شد و خاکسترش زیاد

خود را سپرده به دستان سرد باد


آهسته جوی کمت، فواره می کنی

اطراف دور خودت دیواره می کنی


آری تو بره بره به اَشکال گرگ کن

آن عکس های کودکیت را بزرگ کن


چون برف سادگیش انتخاب کرد

خورشید آمد و جسمش خراب کرد


حتی برای تو دگر جان پناه نیست 

ای غصه حال دلم روبراه نیست


با ناله ی خروس که گمانم سحر رسید

خواب فرار کرده که ناگه به سر رسید... 


احمدعلی رسولی 

۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

شب قدر

چندی که دگر نمانده تا قبر

این سهم دل است صبر تا صبر

من درد از این زمان گرفتم

یادم بکنید در شب قدر


  احمدعلی رسولی 

۰۵ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

عطر رهایی

از کنج قفس عطر رهایی برخاست

آن لحظه که عاقبت جدایی برخاست

خوشحال از این عجب مدادی در دست

از شعر فقط فقط ندایی برخاست


احمدعلی رسولی 
۰۵ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی