به تاراج می برند
نگاه های به زنجیر کشیده را
در غنیمتِ... جنگی،
که آخرین سربازش
در آرزوی مدادی بود
لعنت.. لعنت
به درختانی
که جزایشان سوختن بود
تا خاکسترشان
دوای دردی باشد
با رقص برگ های مرده
جشن می گیرند
آخرین اعتراف را
نوشته بر خاک:
(زیبای من
نفروش
طنین صدایت را
در همهمه بغض های غارتگر)
احمدعلی رسولی