۱۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

تاب

تاب می خورد 

تاب می خورد

آشفته حال

در میان دو بید 


باید

بسوزاند

آخرین نگاه را،

تا که زرد شود

تا رها شود، 

بسان برگی

بی قرار خاک


پیک می زند

تاب میخورد

تاب میخورد 

در میان پیاده رو


گمشده

پاهایش

در بستری از یخ

و شکوفه های گیلاس

تا بلرزاند 

تا که گیج کند

همانند عطر روسری اش

آه...

عطر روسری اش

عطر روسری اش


غرق می شود

در حوالی رد کفش

 

 طنین انداز 

صدای لالایی


باد می وزد

راه می رود


واه شب تار

به روی موهایش

تاب می خورد 

تاب می خورد 


احمدعلی رسولی 

۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

پیرمرد

فردا 

می آید

می آید 

بعد از سالیان دراز 

در روز میلاد خویش


در انتظار او

پیرمردی 

نشسته بر راه

که خشکسالی

در نگاهش

رخنه کرده


دیریست 

که آسمان دو چشمش 

بارانی نمی شود


گویی که رخت بسته

احساس... 


سوز می آید

سوز می آید

هوا سرد است



دست می کشد

بر آخرین یادگاری 

از روزگار گذشته

ناگهان 

لبخند می نشیند


می نگرد

خورشید خون آلود را

که دست تکان می دهد

در همهمه سرما... 



و از فردا

سراسر برف 

آنجا که 

هدیه می دهد 

پیرمرد

آخرین موی سیاهش را


احمدعلی رسولی 

۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

نقاشی

قلم مو را

در شراب می زنم

تا مست کشم

نقاشیت را

ای شب تابان من


 انحنای بدنت، 

نقشه ی رهایی است

به سوی آسمانی دیگر


باید خوب نگریست


آسمانی

به رنگ غروب جمعه، 

آن زمان که نمی توان

بال زد به سوی آن



لعنت به جاذبه ای

که نمی گذارد


آی آسمان کدر

بگذار بگریم

به جای تو

تا به تصویر کشم

بوی دلتنگی را

درون نقاشی نیمه تمامم... 



احمدعلی رسولی 

۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

انجماد

می جنگد

با سلطه ی خزان

تا برگ های زرد را

زنده نگه دارد


با نفرت

برف های نشسته را

به صورتش می زند

تا که آب شوند

تا که...

 هوشیار شود

هوشیار شود

 


غافل از آنکه

غرق در بهار

در انجمادی سرد

دیوانه ای

که دکمه های پیراهنش را

به باد می بخشید 


احمدعلی رسولی 

۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

معجزه

رها می شود

رها می شود

حزین چشمهایم

با صدای قدم هایت

ای تبلور آزادی


خروش آفتاب

از پس ابرهای تیره

معجزه ی دو گوی سیاه بود

نه خورشید


آب چه میدانست

که تشنگی لبهایم

از فراق دو رود سرخ است




آی... آی


وجد آورنده احساس


موهایت

باد را تکان میداد


احمدعلی رسولی 

۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

جرعه


تنهایی و اضطراب را می نوشد


یک جرعه نگاه ناب را می نوشد


در خشکترین کویر تنهایی خویش


دیریست صدای آب را می نوشد


احمدعلی رسولی 

۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

می سوزد

صدایش نمیرسد

دیریست که رفته اند


فراموش شده است

به همین سادگی

در خروارها شعله دلتنگی


ولی شاید 

به یاد آورند سرما را

در رقص فریبنده برف ها

آن هنگام

شاید

شاید... 


نه، 

مضخرف است



کاش می توانست

به آغوش کشد

تاریکی را

با اشتیاق، 

تا به خواب رود 

در خوابی عمیق



ولیکن. . . 

منتظر...منتظر

در انتظار آب، 

آتشی که هنوز می سوزد


احمدعلی رسولی 

۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

بیدار

در تخت خود نشسته

لحظه ها را

می شمارد


می اندیشد 

به ابتدای صبحی 

که انتهایش را

به یاد نمی آورد



شبش را گم کرده 

در عقربه های زمان، 

فراموش شده

در صدای ناکوک خروسی

که مغرورانه می نالد



دروغ است 

دروغ است... 


سرانجام

می آید

در حوالی باد

با غروب آخرین آفتاب


زمانی که خواب ها نیز

برای دیدنش

بیدار می مانند


احمدعلی رسولی 

۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

معاد

طلوع می کنند

غروب های تکراری

در نواحی دست های پاییزی

 

در میان غبار

فرو میریزند. 


رگبار آسمان، 

پرواز پرندگان مرده است 

درون تبعیدگاه دیگری


آنجا که جوانه ها

هم آغوش می شوند

با نهال هایی

که تنها ثمره شان

سایه های تاریکیست

و نگاه تبر

همچنان حریص... 


نفسی می کشد

غلت میزند

دوباره غرق می شود 


مانند بوته ای گم شده

میان هکتارها شالیزار


میچکد.. میچکد

ترس از فراموشی، 

معلق

در همهمه ذرات بی جان


جایی که معادش

بوی مرگ می دهد


احمدعلی رسولی 

۰۹ آبان ۹۵ ، ۰۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

ندای صلح

دیگر نمی تواند

بلند میشود

نه... 

دیگر نمی تواند، 

زانو میزند 

سپرش را 

به خاک می اندازد


گوش های عطش گرفته اش

در حسرت جرعه ای واژه

ذره ذره می سوزند


بغضش را فرو می خورد 

با آخرین نفس

هوار می کشد

ندای صلح را

در جنگِ با سکوت


احمدعلی رسولی 

۰۹ آبان ۹۵ ، ۰۱:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی