خوشحال رفته بود، دیدار واژه ها
یک عالمه حروف، آوار واژه ها
عمری گذشت و حال، در دامنش سکوت
بیزار گشته از، تکرار واژه ها
احمدعلی رسولی
خوشحال رفته بود، دیدار واژه ها
یک عالمه حروف، آوار واژه ها
عمری گذشت و حال، در دامنش سکوت
بیزار گشته از، تکرار واژه ها
احمدعلی رسولی
بر ساحل خون گرفته دریا نرسید
در روز بزرگ عشق دنیا نرسید
با چشم امید، تشنگی می کردند
افسوس که هیچوقت سقا نرسید
احمدعلی رسولی