۲۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

کافی

یک جرعه برای ماهیم کافی بود


یک بوسه به شک واهیم کافی بود


با پایِ برهنه سوی دریا رفتم


یک موج برای شادیم کافی بود


احمدعلی رسولی 

۲۸ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

خط خطی

پایان تمام روزها خط خطی ام


گاهی پسرِ خوب، گه شهوتی ام


هر چند که پا بسته یِ این شهر خودم


در بیشتر مواقع یک غربتی ام


احمدعلی رسولی 
۲۸ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

خفتگان شب

در صفحه ی روزگار، رخدادی باش


در روز وفات خویش، میلادی باش


گفتند که خفتگان شب بی دردند


آرام درون باد فریادی باش


احمدعلی رسولی 

۲۸ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

راهبه

فاحشه ی باکره

محتاج عشق نیست،

او راه خویش را

در دست های هرزه یافته است...

ایمان

در نگاه اول

تجلی می یابد

و‌اضطراب

ضرباهنگ دوباره خوابیدن

با راهبه های تازه عروس است...


احمدعلی رسولی 

۲۸ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

سوره مریم

خرامان می آید

گیسو بر نفس آرزو بسته

 آرام

 بر صحیفه دل نشسته،

چون قافله‌سالار بت های بی آبرو‌ گشته

و بر گناهان نکرده

سوره مریم خوانده...

نه سرزنش است دیده را

و مجال است کلمه‌ را

که هراسان گشته اند

بادهای پیام آورنده...


احمدعلی رسولی 

۲۱ دی ۹۴ ، ۲۱:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

ستاره

در دلش غصه های جانکاه است


خسته از لحظه یِ بزنگاه است


یک ستاره که غرق دیدن آن


عشق بازی برکه با ماه است


احمدعلی رسولی 

۲۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

بره

یک عالمه غصه های بی حد


از صفر شمرد، رفت تا صد


یک بره برای دفع اندوه


با نام خدا به گردنش زد


احمدعلی رسولی 

۲۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

غوغا

من کاشف روزهای زیبا گشتم


در میکده های شهر پیدا گشتم


باران همیشه نم نمی بودم من


آرام ولی دوباره غوغا گشتم


احمدعلی رسولی 

۱۲ دی ۹۴ ، ۱۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

هلاهل

ای تن تو چرا گرفته ای دل در بند


پولی تو گرفته ای بگو آخر چند


گفتند که جان آدمی شیرین است


این زهر هلاهل است یا حبی قند؟ 


احمدعلی رسولی 

۱۲ دی ۹۴ ، ۱۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی

ستاره ها

آنگاه که شب به آسمان سر می زد


در چشم ستاره ها که غوغا می کاشت


دل در طلب ماه سپردند ولی


ماه با برکه هم آغوشی داشت


احمدعلی رسولی 

۱۲ دی ۹۴ ، ۱۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
احمد علی رسولی یزدی