دیریست شقایق به زمین جاری نیست

آسمان را به زمین حیف که دیداری نیست


آن دوتا چشم که تندیس خوش بیداریست 

در دل باد شکست و هیچ، تکراری نیست


او که بیهوده به هر ساز خوشی میرقصد

شادی و عیش در این خانه که اجباری نیست


دوست دارد من دیوانه ی زنجیری را

خوب بنگر که این جمله ی اخباری نیست

‌ 

اختیار است که زیباست به دل می شیند

دیدن آتش و پروانه که اصراری نیست



آخرِ این شب ِ تنهایی ما، بی خوابیست

بازها را به کبوتر که دگر کاری نیست


احمدعلی رسولی