از درد مسیر، کم به دریا می زد

این بود که عکس غم به دریا می زد 


شاید که نشسته در اتاقی، اما

در فکر خودش قدم به دریا می زد


هرگاه بهانه ی سفر کم می کرد

با سابقه ی حرم به دریا می زد


دیوانه شده از این دل لامصب. 

در شهر کویر هم به دریا می زد


وقتی که نم شروع باران می زد

ای وای که دم به دم به دریا می زد


دو لنگه ی کفش و یک عدد نامه ی خیس

آن روز چه شد قسم به دریا می زد


احمدعلی رسولی