دست های رها شده، 

دوباره آآآآآه

دست های رها شده

 از آسمان آبی

 یا شبی بی انتها 

 نمی داند

 ولی چه بی تابانه می سوزد

 از این تقدیر... 


در این زبانه ی آتش

تا کجا باید غروب کند

بلکه طلوعی را دریابد


سرگردان 

با هزاران شمع

در جستجوی پیامبری

که دست هایش را

پروانه کند


احمدعلی رسولی