دستم نزنید پرنده هستم در خواب
دیریست ندیده ام ، یک لحظه یِ ناب
دل مزرعه یِ نگاه من خشکیده است
ذبحم بکنید بدونِ یک قطره ی آب
احمدعلی رسولی
دستم نزنید پرنده هستم در خواب
دیریست ندیده ام ، یک لحظه یِ ناب
دل مزرعه یِ نگاه من خشکیده است
ذبحم بکنید بدونِ یک قطره ی آب
احمدعلی رسولی
ماه ِمن دور حصارِ شب ،تماشایی شده
حالت چشمش، نگاهش، وای، رویایی شده
گرچه از آغوش گرمش سهم من تنهایی است
در خیالش راه رفتن کار زیبایی شده
احمدعلی رسولی
آیینه ی مهر آسمان دریا بود
آن سنگ صبور جاودان دریا بود
زیبایی رقص موج ها با صخره
مرموزترین جای جهان دریا بود
احمدعلی رسولی
خوابش نگرفت شُمرد تا صد
او مانده و یک خاطره ی بد
موسیقیِ بی کلام ساعت
از روی درخت کلاغ پر زد
احمدعلی رسولی
با لمس تو من به سوی یک پروازم
چون سوز بنان نهفته در آوازم
از چشم خمار تو دلم نعشه شده
من کی بکشم لبان تو طنازم
احمدعلی رسولی
ای قبله ی آتشین دلم تنگ تو است
بیداری شب های من همرنگ تو است
آرامش قلب من در این تنهایی
تنها تنها صدای آهنگ تو است
احمد علی رسولی
ای ماه شبم، گلم، پری ناز
بی یاد تو چشم کی کنم باز
بر روی لبت دو بوسه کردم
پیچید در آسمان چو آواز
احمدعلی رسولی
یک پیرزن خیره به ماتیک مانده بود
یک عقربه در کف تاک تیک مانده بود
دیگر امید به طلوع سحر نداشت
یک گوسفند پشت ترافیک مانده بود
احمدعلی رسولی
شراب سیب چکید از شکافِ چشمانش
هزار دور کم است بر طواف چشمانش
هنوز ابر نیامد که سخت باریدند
چه کوچک است دلش بر خلاف چشمانش
احمدعلی رسولی
مسیر راه شب را شمع می کرد
ندیدن های او را جمع می کرد
برای تبرئه از اعترافی
خودش را استراق سمع می کرد
احمدعلی رسولی